دختـري از كويــر _ قسمت اول _ 15 آبان 87
نوشته شده توسط : سولماز

دوازده ساعت پيش بود كه حبيبه هنگام خوردن كوكو سبزي بر سر ميز شام، لرزش كوتاه تلفن همراهش را در جيب شلواري كه به تن داشت احساس كرد. در آن ساعت از شب هر كس كاري با او داشت با خانه آنها تماس مي‌گرفت. هنوز دو هفته از خريدن اين تلفن همراه نگذشته بود و خيلي از دوستان او هم كه شماره‌اش را داشتند، هنوز صاحب موبايل نشده بودند تا بتوانند براي او پيام كوتاه ارسال كنند. در دو هفته گذشته تنها چهار نفر براي او پيام كوتاه ارسال كرده بودند كه بيشترين پيام كوتاه ارسالي هم مربوط به «نفيسه» بود. نفيسه وكيل سي و سه ساله‌اي بود كه از شش ماه قبل به درخواست او پيگيري پرونده «تيرداد» پسر عمه حبيبه را برعهده گرفته و اميدوار بود بتواند به عنوان سومين وكيل اين پرونده، با تبرئه تيرداد امكان آزادي او از زندان را فراهم كند. حبيبه مي‌دانست خواندن پيام كوتاهي كه ممكن بود از طرف نفيسه ارسال شده باشد، ممكن است او را آنقدر هيجان‌زده كند تا پدر و مادرش كه همراه او بر سر ميز شام نشسته بودند، از مهمترين راز زندگي او باخبر شوند. به همين خاطر بعد از آنكه چهار لقمه ديگر هم در دهان گذاشت و مانند هميشه دو ليوان شربت هم بعد از غذا خورد، بشقاب خود را برداشت و بعد از گذاشتن آن در ظرفشويي، از مادرش تشكر كرد و به سمت راه پله‌اي به راه افتاد كه طبقه همكف خانه را به بخش دوبلكس و جايي كه اتاق او در آن قرار داشت، مي‌رساند.





:: بازدید از این مطلب : 145
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 18 دی 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








x
با سلام آدرس چت روم عوض شده است برای ورود اینجا کلیک کنید !

اول چت

با تشکر مدیریت چت روم